شاید هر سال این موقع مینوشتم با کلی جزئیات ، اما امسال حال و حوصله نوشتن ندارم ، میخوام برگردم به روزای تقویم نویسی ، روزایی که لحظه لحظه خاطرات خوب توش ثبت میشدن ، امسال داره تموم میشه ، خیلی سخت گذشت ، روزای خوبم داشت اما سخت گذشت ، امیدوارم سال 95 بسیار متقاوت و با شور و حال و آروم باشه .
خدایا شکرت برای همه داده ها ونداده ها و گرفته هات .
سال نوتون عاشقانه ................................................................
دهم بهمن ، این یعنی اینکه ده روز از ماهی که من دوسش دارم به راحتی گذشت ، البته به راحتی یعنی اینکه تموم شد ، روزای خیلی سختی بود ، هست ، هفته گذشته جز گندترین هفته های سال بود ، جز سخت ترین هاش ، جون سالم به در بردم ، جونی که تقریبا ازش چیزی نمونده .
تو این هفته همش زخم خوردم و درد کشیدم و تحمل کردم به تنهایی ، تنهایی ، تنهایی و تنهایی ، لعنتی تنهایی ، مضخرفترین کلمه این روزا ،
برام مهم نیست چی مینویسم و چی میشه و کی چی میگه ( متاسفم ) فقط باید یادم بمونه که روزای گندی رو تنهایی گذروندم و ازش دور شدم ، این روزا به شدت عصبیم ، کارا زیاد شدن و گره خوردن ، انقدری که وقتی یه کار ساده رو انجام دادم کلی خوشحال شدم که ای وای این کار داره انجام میشه ..........
زندگی نباید اینقدر سخت باشه ، نباید انقدر غمگین و بد باشه ، اما هست ، لعنتیه .
این روزا حسهای جدید دارم ، رحم و شفقت و مهربانی و ... اصلا اثری ازشون در من نمونده ، اگه قبلا کسی در حقم بدی میکرد - دونسته یا ندونسته - ازش رد میشدم و مهم نبود برام و از حقم میگذشتم ، اما این روزا دلم میخواد زجر کشیدنشو ببینم ، تقاص پس دادنشونو ببینم ، اصلا نمیگذرم از کسی ، بعد از اینکه به خدا واگذارش میکنم منتظر این میمونم که ببینم داره جواب پس میده و بعدش خیالم کمی راحت میشه . بدم میاد از این وضع اما ....... منم شاید آدم باشم و انتظار داشته باشم پشتم به کسی گرم باشه ،
خسته م ، ازین اوضاع .......
فکر میکردم این هفته میتونه هفته آروم و پرکاری باشه و تهش یه لبخند خوشایند بمونه ، اما برعکس ......... تنها دلیلی که میتونست این اتفاق رو رقم بزنه ، فقط اومد و زخم زد ، زخمای عمیق ، خیلی عمیق ، زخمی که روی یه زخم چرکی زده شد ، غیر از بازکردنش باعث شد عفونت همه ی وجودمو بگیره ، عفونت به منطقم رسید ، این جور مواقع نمیتونم آدم گذشت باشم ، فقط باید منطقی قانع بشم که بعید میدونم منطقی توش باشه .
خداحافظ گندترین هفته بهمن ،
دونه برف کوچولو از دیشب خودشو نشون میداد ، دلم براش ضعف میرفت ، مدتها بود دلم میخواست ببینمش ، صبح مثه روزای بچگی پرده رو کنار زدم و کلی ذوق کردم ، دلم میخواست مثه اون سالا تعطیل بودم ، اما جنسش فرق داشت ، دلم میخواست دوربین رو بر میداشتم و میرفتم و چیلیک چیلیک عکس میگرفتم ، امان از بزرگ شدن ......
نمیدونم چی شد که جرات پیدا کردم و دلو به دریا زدمو نشستم به بلاگ خونی ، آرشیوش رو بارها خوندم اما هواشو کرده بودم ، دلم میخواست دوباره اون موزیک رو بشنوم ، بارها بشنوم ، علتش رو نمیدونم ، اما ، آرشیو او رو که میخونم انگار خودمو زیر و رو میکنم ، موزیک که پخش میشد آروم آروم بارون گرفت و از نم نم به شر شر تبدیل شد ، ساعتها گذشت ، گوشی رو برداشتم و بهش پی ام دادم و دلیت کردم ، پی ام دادم و پشیمون شدم ، نمیدونستم قراره چی بگم ، فقط دلم میخواست توی یادآوری خاطرات باهام سهیم باشه و نشد ، مثل همیشه ، نخواستم بدونه عین همیشه ..........
گاهی دلم میخواد صبور باشم ، گاهی دلم میخواد خود خودم باشم ، اما ......
دیروز وقتی پیج به اشتباه ثبت شده اینستا رو اتفاقی دیدم و به طور خیلی جالبی پسوردش یادم اومد ، کلی خوشحال شدم از دیدن آدمایی که نقش خیلی پررنگی تو زندگیم داشتن و جز فالوور های اون پیج اشتباهی بودن ، ای کاش زندگی طوری بود که میشد آدمای رفته رو برگردوند و یه زندگی کاملا ساده و بی ربط رو ادامه داد ، دلم برای خیلی روزا تنگ شده ، خیلی چیزها و خیلی ها :)
زندگی رسم خوشایندی نیست ..........
+ امیدوارم سال بعد توی روز دانشجو خوشحال باشم .
+ روز حسابدارم مبارکباد میگم به خودم ، مثل خیلی از مناسبات دیگه :)
سرده با اینکه تب دارم ، نشستم تنها و به حرفایی فکر میکنم که چند دقیقه پیش میزدم که به باد انتقاد گرفته بودمش و تهش یادم اومد ، قراموش کرده بودم که نباید راجع بهش حرفی بزنم ، توجیهاتش فقط عصبیم میکنه و به من مربوط نیست که چه بلایی داره سر زندگیش میاره با نقاب روانشناسی .... ( سه نقطه ش ) .
سرده با اینکه تب دارم ، نشستم تنها و به صدای بارون گوش میدم ، سکوت خوبیه ، از دور صدای موزیک کلاسیک میاد . دوست دارم بدونم کی توی این مجتمع میتونه ازین سلیقه ها داشته باشه ، چقدر دلم برای روزای پاییزی تنگ شده بود ، دلم میخواد امروز که بارونیه برم بیرون و عکس بگیرم از همه چیز ..........
روز پر از انرژِی رو شروع کرده بودم ، اما حالا خالی خالی م ، فقط به خاطر یه جمله ، یه آرزو .............. دلم میخواست میتونستم حرفهای دلمو به راحتی به زبون بیارم و نترسم از ترد شدن ، از نبودن ، از از دست دادن و رفتن و فراموش کردن .............. دیگه آدم فراموش کردن نیستم ، دیگه از من گذشته فراموش کردن ، فکر میکنم تو دوره ای از زندگی هستم که باید به دست بیارم ، باید در آرامش زندگی کنم و حس و حالی برای جنگیدن ندارم . واقعا خسته ام از نداشتن ها از نبودن ها ، از ..........
فکر میکردم اینبار اگه به سختی مریض بشم با دفعات قبل فرق میکنه ، یک هفته اس که با تب بیدار میشم و با تب میخوابم و شاید نمیخوابم ، اما هیــــــــــــــــــــــچ اهمیتی برای هیچ کســــــــــــــــــــــــــــــی نداشته ، هیچ کس . کاش این روزا تموم شن .
دیشب سرد بود ، سردم بود ، وقتی دستهای همیشگی در آغوشم گرفت به خواب عمیقی رفتم ، نذاشتم خاطره پریشب برام تداعی شه ، نخواستم بشه ، روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتم ، پاییز دوست داشتنی که برسه روزها شلوغتر هم خواهند شد ، با این که دوست ندارم زندگی زود بگذره اما این یکسال برام مهمه ، زودتر تموم شه .
پاییز برسه و من زندگی کنم ، پاییز برسه و تموم دلتنگیامو بندازم گردنش ، تموم غصه ها و بغضها مو ، پاییز بیاد که همه بگن بازم تو پاییز صدات عوض شد و بهونه هر سالو بیارم .
پایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیز ، دلم برات تنگ شده ...............................
+ برام کلمه سوار کردن مهمه ، میخوام بنویسم فقط ، مثل دلتنگی ، این نوشتن ذهنمو خالی میکنه ، این نوشتن به جای زاییدن کلمه ، کلمه ها رو قتل عام میکنه و این برام مهم نیست ، مهم خالی شدنه .
+ هنوزم دارم تست صبر میدم .
+ وقتی کسی دوست نداره بهش محبت کنی باید منتظر این باشه که به فراموشی سپرده شه ، دوست داشتن باید خرج شه نه ذخیره .
+ خیلی حرف دارم .......
+ به جرات میگم ronin یه دوست واقعیه و بسیار دوست داشتنی کی فکرشو میکرد ........؟! تنها کسی که کوچکترین تغییراتو متوجه میشه . ارزش دوستی رو میدونه ، دوستی رو بلده . روراست تر از او ندیدم ، تنها کسی که میدونه کی سراغتو بگیره و حالتو خوب کنه ، میدونه چی ناراحتت میکنه و هواتو داره ، وجودش نعمتِ .